باورت شد عشق ها هستند دروغ
یا صداقت گشته دیگر بی فروغ

باورت شد قلبها بی کس شدند
یا تمام کوچه ها بن بست شدند

باورت شد چشمها بارانی اند
یا هوس در عشقها زندانی اند

باورت شد چشمها خوابیده اند
یا عصا از دست کور دزدیده اند

باورت شد عشق مثل قبل نیست
عاشقی جز قصه ی پر درد نیست

باورت شد قاصدک هست بی خبر
یا خیانت بهر عشق است یک تبر

باورت شد قلبها جنسش ز سنگ
بین عقل و دل همیشه هست جنگ

باورت شد آسمان ها صاف نیست
رحم مرده بر کسی انصاف نیست

باورت شد عاشقان در ماتم اند
گاه گرگان در لباس آدم اند

باورت شد من غریب از شهرم به دور
نیست سنگی مثل من سنگ صبور
جواد الماسی