حرف دل با شعر
من همانم گله از بازی دوران دارم
به دل غم زده ام شکوه فراوان دارم
طعنه بر من نزنید من هم بهاری بودم
سرد ایام شده ٬ شکل زمستان دارم
هر که آمد به دلم زخم نشانده رفته
به تنم زخم نشان ز دست یاران دارم
روزگاری به برم بود کنارم گل سرخ
شده پرپر گل من ٬ شکل بیابان دارم
خنده بر لب بزنم ولی ز دل غمگینم
پشت این خنده ی تلخ چهره پریشان دارم
زده ام ساز ولی ساز دلم نا کوک است
زین سبب شعر غم هست به دیوان دارم
غم مخور سنگ صبور شعر بگو و بنویس
فخر کن گو همه ٬ استاد سخنران دارم
جواد الماسی
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 18:36 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|