من همانم گله از بازی دوران دارم
به دل غم زده ام شکوه فراوان دارم


طعنه بر من نزنید من هم بهاری بودم
سرد ایام شده ٬ شکل زمستان دارم


هر که آمد به دلم زخم نشانده رفته
به تنم زخم نشان ز دست یاران دارم


روزگاری به برم بود کنارم گل سرخ
شده پرپر گل من ٬ شکل بیابان دارم


خنده بر لب بزنم ولی ز دل غمگینم
پشت این خنده ی تلخ چهره پریشان دارم


زده ام ساز ولی ساز دلم نا کوک است
زین سبب شعر غم هست به دیوان دارم


غم مخور سنگ صبور شعر بگو و بنویس
فخر کن گو همه ٬ استاد سخنران دارم
جواد الماسی