بیگناه و گناه کار
راهی به دادگاهیم که نرفته محکومم
جرمم بی گناهی است مثال مجنونم
گناه کار شاکی و ......بی گناه متهم
حق و باطل چه خوش خورده است به هم
دردی نهان به سینه همه جا با من است
به چه سوگند خورم باور کند حق با من است
همه ی مردم قاضی شده اند حکم میدهند
با زخم زبان به دلم نیش ٬ شخم می زنند
حقم نبود که چنین.......... در به در شوم
با بی کسی و درد ٬ به شب همسفر شوم
شاید این اخرین شعر است که می گویم
راه نجات ز برزخ دنیاست که می جویم
گاهی به خود امید می دهم که سنگ صبور
با صبراین شب و ظلمت میرسد به نور
جواد الماسی
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 20:13 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|