فریاد عشق
باختم دل را به تو ای نازنین دلدار من
کاش میگفتی چه سودی دارد این آزار من
وا کن اخمت را بخند با خنده زیباتر شوی
اخم کردی و گره افتاده است در کار من
ناز کن تا میتوانی چون خریدارت منم
ای گران قیمت ترین کالا در این بازارمن
دین و ایمان مرا غارت گرفته می بری
گوئیا افتاده است در دست تو افسار من
تو وجودت شمع و من پروانه ای بر دور تو
پادشاهی بر من و حاکم بر این افکار من
با تو حالم خوب و بی تو کلبه ای ویرانه ام
باعث خوب و بدی و گردش رفتار من
با تو من گل میکنم رنگ بهاری میشوم
بی تو پاییزی شود این چهره و رخسار من
مثل باران بهاری نم نمک بر من ببار
ای تو همدرد من و ای محرم اسرار من
من همان سنگ صبورم عشق فریاد من است
باختم دل را به تو ای نازنین دلدار من
جواد الماسی
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 23:46 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|