باختم دل را به تو ای نازنین دلدار من
کاش میگفتی چه سودی دارد این آزار من


وا کن اخمت را بخند با خنده زیباتر شوی
اخم کردی و گره افتاده است در کار من


ناز کن تا میتوانی چون خریدارت منم
ای گران قیمت ترین کالا در این بازارمن


دین و ایمان مرا غارت گرفته می بری
گوئیا افتاده است در دست تو افسار من


تو وجودت شمع و من پروانه ای بر دور تو
پادشاهی بر من و حاکم بر این افکار من


با تو حالم خوب و بی تو کلبه ای ویرانه ام
باعث خوب و بدی و گردش رفتار من


با تو من گل میکنم رنگ بهاری میشوم
بی تو پاییزی شود این چهره و رخسار من


مثل باران بهاری نم نمک بر من ببار
ای تو همدرد من و ای محرم اسرار من


من همان سنگ صبورم عشق فریاد من است
باختم دل را به تو ای نازنین دلدار من
جواد الماسی