امشب مثال هر شبم خود را ملامت میکنم
سجاده را وا میکنم حق را عبادت میکنم


امشب به باران گفته ام مهمان چشمانم شود
در بیت بیت این غزل با اشک صحبت میکنم


گم میشوم در خاطرات پر میکشم تا آسمان
ماندم چرا در شهر خود احساس غربت میکنم


نشکسته بودم روزگار سنگ جفا بر من زده
با تکه های قلب خود کشف حقیقت میکنم


من کوله بارم غصه و مقصد نمیدانم کجاست
بر مقصد تاریک خود اما عزیمت میکنم


گریه امانم را برید دل خسته تر از خسته ام
در رو به روی آینه یاد مصیبت میکنم


غم یک طرف من یک طرف دیوانگیها یکطرف
گاهی پشیمان از سفر دل را نصیحت میکنم

سنگ صبور غصه ام با اشک خو دارم ولی
با اشک های امشبم حس منیت می کنم
جواد الماسی