تنهایی
باز هم شب آمد و من هستم و تنهاییم
گوشه کنج اتاقی خلوت و.... شیدا ییم
بغض سنگین این گلو٬ از بس نوازش میکند
امشب از شبهای دیگر بیشتر..... بارانییم
خاطراتت را ورق ! در خاطراتم میزنم
گوئیا امشب به نحو دیگری..... رویاییم
مثل هر شب در کنارم غم برایم مونس است
گوشه ی دفتر نوشته از من و ....رسواییم
گرگرفته دست من دستان دلتنگی دریغ
رهزنانی برده اند یغما همه..... داراییم
بال پروازم شکسته قدرت پرواز نیست
گر چه آزادم ولی گویا به خود زندانییم
دردها خسته زمن! من خسته ام از دردها
گوییا امشب ز شبهای دگر...... عرفانییم
بخت بد بین من شدم سنگ صبور غصه ها
باز هم شب آمد و من هستم و..... تنهاییم
جواد الماسی
+ نوشته شده در جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 0:28 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|