حلالت نه !
حلالت نه ! ولی خود را ز دستان تو میگیرم
ندامت میکنم خود را ٬ ز دستت دانه میچیدم
حلالت نه ! ولی دیگر کنار تو نمی مانم
سرود عشق را هرگز ٬ زچشمانت نمیخوانم
حلالت نه ! ولی عشقم تو از بند من آزادی
تو من ٬ با آرزو ها را به دست خود فنا دادی
حلالت نه ! ولی دیگر پر پرواز من هم نیست
مثال عمرمان بر عشق٬ نه دیگر اعتبارم نیست
حلالت نه ! ولی آتش کشیدم خاطراتت را
به دست بادها دادم ٬ تمام یادگارت را
حلالت نه ! ولی چشمم ز چشمان تو میگیرم
که روزی بد تر از حالم ٬ به احوال تو میبینم
حلالت نه ! ولی این درد بماند تا ابد با من
که من سنگ صبور و غم بخواند تا ابد با من
جواد الماسی
+ نوشته شده در دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 12:38 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|