حلالت نه ! ولی خود را ز دستان تو میگیرم
ندامت میکنم خود را ٬ ز دستت دانه میچیدم


حلالت نه ! ولی دیگر کنار تو نمی مانم
سرود عشق را هرگز ٬ زچشمانت نمیخوانم


حلالت نه ! ولی عشقم تو از بند من آزادی
تو من ٬ با آرزو ها را به دست خود فنا دادی


حلالت نه ! ولی دیگر پر پرواز من هم نیست
مثال عمرمان بر عشق٬ نه دیگر اعتبارم نیست


حلالت نه ! ولی آتش کشیدم خاطراتت را
به دست بادها دادم ٬ تمام یادگارت را


حلالت نه ! ولی چشمم ز چشمان تو میگیرم
که روزی بد تر از حالم ٬ به احوال تو میبینم


حلالت نه ! ولی این درد بماند تا ابد با من
که من سنگ صبور و غم بخواند تا ابد با من
جواد الماسی