خون دل سهم تو شد! با خود مدارا کن دلم
گریه کن بااشک چشم! دردت مداوا کن دلم


خوب میدانم تو هم از دست غصه خسته ای
صبر کن ! باز هم صبوری را تقاضا کن دلم


درد پنهان یادگاری داری از جور زمان
بگذر از دیروز و خواهش٬ فکرفردا کن دلم


زندگی وابسته است بر غصه و بر خنده ها
پس بیا پرونده ی شادی تو امضا کن دلم


وعده ی امروز و فردا را به خود دیگر مده
فکر بر دلتنگیت ! اکنون و حالا کن دلم


خوب میدانم دلم ! آزرده ای از رنجها
پس بمان سنگ صبور و صبر ٬شیدا کن دلم


گر خزانی گشته است باغ قشنگ آرزو
با امیدی بر بهاران ! راه پیدا کن دلم
#جواد الماسی (سنگ صبور )