راه بهار
خون دل سهم تو شد! با خود مدارا کن دلم
گریه کن بااشک چشم! دردت مداوا کن دلم
خوب میدانم تو هم از دست غصه خسته ای
صبر کن ! باز هم صبوری را تقاضا کن دلم
درد پنهان یادگاری داری از جور زمان
بگذر از دیروز و خواهش٬ فکرفردا کن دلم
زندگی وابسته است بر غصه و بر خنده ها
پس بیا پرونده ی شادی تو امضا کن دلم
وعده ی امروز و فردا را به خود دیگر مده
فکر بر دلتنگیت ! اکنون و حالا کن دلم
خوب میدانم دلم ! آزرده ای از رنجها
پس بمان سنگ صبور و صبر ٬شیدا کن دلم
گر خزانی گشته است باغ قشنگ آرزو
با امیدی بر بهاران ! راه پیدا کن دلم
#جواد الماسی (سنگ صبور )
+ نوشته شده در پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 19:48 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|