سنگ صبورم غم مخور همت برایت میخرم
وقت بغض و گریه ها خلوت برایت میخرم


گفته بودم مردم این روزگار ما بدند
غم مخور ای نازنین حسرت برایت میخرم


عشق را دیگر بهایی نیست گر در شهر عشق
تو ولی عاشق بمان شوکت برایت میخرم


گر چه سخت است تا فراموشت شود این خاطرات
خوب میدانم ! ولی غفلت برایت میخرم


نیست چشمی منتظر دیگر به راهت ای دریغ
غم مخور بر روی چشم ٬ غربت برایت میخرم


در میان مردم بی عاطفه پر از دروغ
بهر یک رنگ بودنت غیرت برایت میخرم


گر چه عمرت شد هدر از عشق نافرجام حیف
روی کن بر عشق پاک مهلت برایت میخرم


عاشقی دردیست بی درمان کند ویرانه ام
غم مخور سنگ صبور تربت برایت میخرم
جواد الماسی