شبی در خواب دیدم کربلا است
همان دشت پر از غم نینوا است


بدیدم مادری دنبال آب است
گمانم مادر اصغر رباب است


بگفت شش ماهه ام از غم کباب است
فقط درمان آن چند قطره آب است


نگه بر آسمان میکرد و میگفت
اگر باران ببارد هم ثواب است


به گهواره تکان میداد و میگفت
بخواب اصغر که بخت ما بخواب است


لب خشگت مرا سوزانده مادر
فرات از بهر ما مثل سراب است


مکن گریه بخواب آرام علی جان
که این شرمندگی بر من عذاب است


بخواب آرام گل شش ماهه ی من
سه شعبه تیر دشمن در شتاب است


مزن ناخن بر این سینه علی جان
ندارم شیر و آب اشگم گلاب است


بسوزد حرمله قلبت چو قلبم
بدانم این دعایم مستجاب است

تقدیم به شش ماهه ی سالار شهیدان
و تمام دلسوختگان آن حضرت
جواد الماسی