این منم غربت نشین
این منم ای نازنین ٬غربت نشین درد ها
هم گریزان ازخود و از جمع و حتی فرد ها
چهره ی نامرد و مرد ظاهر یکی باشد دریغ
بس نقاب « مرد » دیدم بر رخ نامرد ها
عشق پاک است و مقدس که به افلاکت برد
بی اثر باشد محبت در دل این خونسرد ها
گر درخت آفت زند از ریشه نابودش کند
گاه دردی میشوند از بهر تو همدرد ها
هر عمل دارد مکافاتی بدان در روزگار
ما همه مسئول خود باشیم بر عملکرد ها
طعنه ها هرگز مزن زخم زبان انصاف نیست
گاه آزارش ز خنجر٬بدتر در این چراغ زردها
شعر نیست درد دل است سنگ صبورم میکند
نیست چون هم صحبتی و مرحمی بر درد ها
جوادالماسی
کانال اشعار جواد الماسی(سنگ صبور)
https://telegram.me/javadalmasi59
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 20:4 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|