دیشب به خوابم آمدی! تا اینکه ویرانم کنی ؟
این نیمه جان خسته را !بر غصه مهمانم کنی؟


غمگین تر از من بودی و بر چهره ات آثار غم
باز آمدی با اشکها ! هم عهد و پیمانم کنی ؟


این خاطراتت میدهد هر لحظه آزارم مرا
این زخم هست آنقدر عمیق حاشا که درمانم کنی


پژمرده عشق من« و »تو مثل گلی در باغچه
بر خواب من دیگر«نیا» در خواب گریانم کنی


من هستم و غم باشد و این نیمه شبهای خموش
باز آمدی تا سر زده چون ابر و بارانم کنی


این ظاهر آرام من در خواب هم آشفته هست
محض خدا دیگر برو تا ثبت دورانم کنی


عشقی نمانده بین ما حتی به خواب ای نازنین
پس بعد از این چون مردگان باید که عنوانم کنی


سنگ صبورم غم مخور چشمان خود دیگر مبند
سیراب چون وقت اذان از لطف یزدانم کنی

جوادالماسی (سنگ صبور)