روز و شب
روز آرامیم ولی شبها چو طوفان میشویم
روز آزادیم ولی شبها به زندان میشویم
روز خوشحالیم کمی هم بیخیال خاطرات
شب ولی با یاد او سر در گریبان میشویم
روز میخندیم مثال کودکی بی ادعا
تا به شب پا میگذاریم باز گریان میشویم
روز مثل غنچه ای تازه میان باغچه
شب ولی مثل گل خشکی به گلدان میشویم
روز هستیم عابری در کوچه های عاشقی
حیف تا شب میرسد در خط پایان میشویم
روزها ظلم و جفا در حق یکدیگر کنیم
شب ولی بانک انالحق سوی یزدان میشویم
روز ها فکر گناه و بی خیال از معرفت
شب ولی توبه دوباره دست به قرآن میشویم
بس کن ای سنگ صبور کوتاه کن حرف و سخن
نیم عمر ما گذشت پس ما کی انسان میشویم
جواد الماسی
+ نوشته شده در شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۵ ساعت 3:43 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|