نفس تنگی گرفته ام از غم ، هوا لطفا
زخم خنجرِ دوست بوده عمیق، دوا لطفا


سنگ صبورم و خسته ز بی وفایی ایام
برای خسته جانُ باقی عمرم ، وفا لطفا


هزار جمع بنشستم و ندیدم صفا اصلا
به محفل جمع دوستان صمیمی ،صفا لطفا


چه قلبها که شکسته ز پیمان شکنی
برای عشق و محبت و پیمان ، بقا لطفا


به عشقهامان هوس شده فرمانروا افسوس
برای حرمت عشق هم کمی ، حیا لطفا


اگر چه سنگ صبورم ،زبان من شده شعر
خسته از زمین و زمینی ام ، سما لطفا
جواد الماسی