سینه ام دفتر غمها ...
سینه ام دفترِ غم های فراوان شده است
ظاهرم خنده به لب گریه به پنهان شده است
بیکسی سهم من از چشم فریبنده ی توست
سایه ام از من دلخسته گریزان شده است
با من ِخسته و آزرده چه کردی که چنین
نو بهارم به خدا شکل زمستان شده است
آرزوی دل ِ دیوانه در آغوش تو بود
جای آغوش تو همخواب خیابان شده است
این همه شعر نوشتم که بخوانی افسوس
تو نخواندی و همه ثبت به دیوان شده است
نیمه شب ماه که آمد به پرستاری ِ من
دیدم ازحال من ِغم زده گریان شده است
این منم سنگ صبورعاشق چشمان تو که
یاد تو جای تو هر ثانیه مهمان شده است
جواد الماسی
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ ساعت 20:46 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|