یک سال دیگر بی تو از عمرم هدر شد
با وعده ی فردایت امروزم به سر شد


با شوق روی تو زمستان را به سر کرد
این بلبل آواز خوان بی بال و پر شد


بازیچه ی خوبی برایت بوده ام چون
هر آرزو کردم گرفتار تبر شد


شاید ندانستی یکی این گوشه بی تو
از غصه ها دل خسته وخونین جگرشد


دیشب به یادت تا سحر غم نامه گفتم
از حال من ماه و ستاره با خبر شد


میخواستم اما نشد برگردی ای عشق
چون اشکهایم در نگاهت بی اثر شد


نام مرا سنگ صبورغصه خواندند
بایادتو چون لحظه هایم همسفر شد

جواد الماسی