سرسپرده ی عشق
من سر سپرده ی عشق او یک نشانه میخواست
آماده ی سفر بود از من بهانه می خواست
او بی خیال من بود من مانده در غم او
آبادیم دروغ است اوچون خرابه میخواست
چیز زیادی از عشق ، دارم طلب ولیکن
اینجا ولی قضاوت ، را منصفانه میخواست
عاشق کشی از اول رسم جهان ما بود
ای کاش بودنم را با تو زمانه می خواست
از شعله ها بپرسید آتش به جان خریدم
خاکسترم صد افسوس یار یگانه می خواست
باران بگو نبارد این دل قدم زدن را
با او به زیر باران شانه به شانه میخواست
یاد تو رو به رویم سنگ صبور من بود
جایی برای گریه این دل شبانه میخواست
جواد الماسی
+ نوشته شده در دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 2:22 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|