با اشک نوشتم که بخوانی پـُرِ دردم
من یک گل ِآفت زده، پاییزی و زردم


دیـوار فـرو ریخته از زلزلـه هستم
من کوه غم ودرد و زمستانی و سردم


با اینکه پر از حرفم و محتاج محبت
من سفره ی دل پیش کسی باز نکردم


محکوم به تنهایی وبـا قلب پرآشوب
با لشگری از خاطره هرشب به نبردم


بازخم زبان میدهی آزار مرا دوست
ای کاش بدانم چه بدیها به توکردم؟


با این همه دردی که بجا مانده به قلبم
یک لحظه به نفرین دهان باز نکردم


با آینه هم صحبت و من سنگ صبورم
من بغض بجامانده ای ازناله ی مَردَم

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار