مثل برف قله ها ، عمر جوانی آب شد
پیر گشتیم و دگر ، فصل جوانی خواب شد

طی شد ایامی ز ما ، اما ندانستیم کی
تا به خود ما آمدیم ،عمرگران بر دار شد

راهزن شد روزگار، غارت گرفت ایام را
سرکشی های جوانی، بی صدا چه رام شد

باد سردی آمد و ، تاب وتوان از ماگرفت
شیر غران جوانی ، عاقبت بیمار شد

شور وحال زندگی،شور جوانی هست و بس
درد پیری بی دوا ، گرمی بازار شد

گفته اند برما ولی ، ما پشت گوش انداختیم
شد جوانی در قفس ، مرغ پیر آزاد شد

نه دگر قوت به پا مانده ، نه جانی در بدن
زنگ آهنگ اجل بر عمر ما آوار شد

جواد الماسی