مثل برف قله ها ، عمر جوانی آب شد
مثل برف قله ها ، عمر جوانی آب شد
پیر گشتیم و دگر ، فصل جوانی خواب شد
پیر گشتیم و دگر ، فصل جوانی خواب شد
طی شد ایامی ز ما ، اما ندانستیم کی
تا به خود ما آمدیم ،عمرگران بر دار شد
راهزن شد روزگار، غارت گرفت ایام را
سرکشی های جوانی، بی صدا چه رام شد
باد سردی آمد و ، تاب وتوان از ماگرفت
شیر غران جوانی ، عاقبت بیمار شد
شور وحال زندگی،شور جوانی هست و بس
درد پیری بی دوا ، گرمی بازار شد
گفته اند برما ولی ، ما پشت گوش انداختیم
شد جوانی در قفس ، مرغ پیر آزاد شد
نه دگر قوت به پا مانده ، نه جانی در بدن
زنگ آهنگ اجل بر عمر ما آوار شد
جواد الماسی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴ ساعت 15:13 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|