من یک کویر خشک و سرد ،ای کاش آبادم کنی
من یک کویر خشک و سرد ،ای کاش آبادم کنی
از روی آن خال لبت،یک بوسه مهمانم کنی
از روی آن خال لبت،یک بوسه مهمانم کنی
بیمارم و چشمان تو،درمان این درد من است
یک شب به دیدارم بیا، حتما مداوایم کنی
از ساحل دریای من ، مرغ مهاجر رفته است
یک دم بیا پیشم نشین ، شاید هویدایم کنی
من کلبه ای ویرانه ام ، ازدست باد سرنوشت
دستی بکش روی سرم ، شاید که آبادم کنی
گم گشته شهری شدم ، نامش بخوانندسرنوشت
دنبال من قدری بگرد، شاید که پیدایم کنی
جواد الماسی
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۴ ساعت 19:5 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|