گفته بودم به کسی دل ندهم من دیگر
گفته بودم به کسی دل ندهم من دیگر
آمدی وهمه ی قول وقرار دل من یادم رفت
گفته بودم که دگر ،عشق نخواهم ورزید
دلبری کردی و با دلبریت ،جور وجفا یادم رفت
شدی استاد به من ، فخر منم شاگردی ست
از محبت همه ی فاصله ی، من وشما یادم رفت
چون که چشمت غزل و، لعل لبت چون رمان
وقت دیدار شما ،شعر و غزل یادم رفت
آمدی نور بپاشی ،به این کلبه ظلمت گه دل
تو چراغ شب تار منی و ،روز و شبم یادم رفت
همچو بیمار اسیرم به یک درد نهانی اما
آمدی بهر پرستاری من، حال بدم یادم رفت
همچو مرغی که گرفتار قفس در بند است
چون که صیاد تویی حبس ابد یادم رفت
فال حافظ شده هر روز چو مجنون کارم
تا به نام تو رسم ، خوب و بدش یادم رفت
آمدی وهمه ی قول وقرار دل من یادم رفت
گفته بودم که دگر ،عشق نخواهم ورزید
دلبری کردی و با دلبریت ،جور وجفا یادم رفت
شدی استاد به من ، فخر منم شاگردی ست
از محبت همه ی فاصله ی، من وشما یادم رفت
چون که چشمت غزل و، لعل لبت چون رمان
وقت دیدار شما ،شعر و غزل یادم رفت
آمدی نور بپاشی ،به این کلبه ظلمت گه دل
تو چراغ شب تار منی و ،روز و شبم یادم رفت
همچو بیمار اسیرم به یک درد نهانی اما
آمدی بهر پرستاری من، حال بدم یادم رفت
همچو مرغی که گرفتار قفس در بند است
چون که صیاد تویی حبس ابد یادم رفت
فال حافظ شده هر روز چو مجنون کارم
تا به نام تو رسم ، خوب و بدش یادم رفت
جواد الماسی
+ نوشته شده در جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴ ساعت 0:59 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|