بال پرواز ندارم، پر شکستم ،دگر از عشق نگو
بال پرواز ندارم، پر شکستم ،دگر از عشق نگو
من گرفتار خزانم ،دل شکستم ،دگر از عشق نگو
گر شنیدند همه ،زردی برگ فصل خزان،پائیز است
من به چشم دیده ام، سوخته ام ،دگر از عشق نگو
ای که مهمان آمدی، تازه به قلبم نازنین ،ای مهربان
من فنا گشته تمامم، نیمه جانم، دگر از عشق نگو
خواهشن، وابسته تر از این مکن ، من را به خود
رفته است،احساس من دیگربه یغما،دگرازعشق نگو
مهربانم،عشق تو پاک و مقدس ، همچون برگ گل
من غرورم ،رفته بر باد ،خسته ام،دگراز عشق نگو
من نمیباشم ، به تو لایق تو قلبت ، روشن است
من گرفتارشب تارم ،بی فروغم ،دگرازعشق نگو
تو پرستاری مکن از من ،مده آزار خود را نازنین
درد من دردیست ،بی درمان ،دگر از عشق نگو
من گرفتار خزانم ،دل شکستم ،دگر از عشق نگو
گر شنیدند همه ،زردی برگ فصل خزان،پائیز است
من به چشم دیده ام، سوخته ام ،دگر از عشق نگو
ای که مهمان آمدی، تازه به قلبم نازنین ،ای مهربان
من فنا گشته تمامم، نیمه جانم، دگر از عشق نگو
خواهشن، وابسته تر از این مکن ، من را به خود
رفته است،احساس من دیگربه یغما،دگرازعشق نگو
مهربانم،عشق تو پاک و مقدس ، همچون برگ گل
من غرورم ،رفته بر باد ،خسته ام،دگراز عشق نگو
من نمیباشم ، به تو لایق تو قلبت ، روشن است
من گرفتارشب تارم ،بی فروغم ،دگرازعشق نگو
تو پرستاری مکن از من ،مده آزار خود را نازنین
درد من دردیست ،بی درمان ،دگر از عشق نگو
جواد الماسی
+ نوشته شده در جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴ ساعت 1:3 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|