گفتم بهارکه شد، با بهار ، می آیی
گفتم بهارکه شد، با بهار ، می آیی
دل میدهی به جاده ، به دیدار می آیی
خواب از انتظار به چشم حرام شد نیامدی
بهار آمد و تمام شد .............نیامدی
گفتم با بهار نشد ، پاییزدر راه است
فصل عاشقان هست برگ ریزمی آیی
آخرین برگ زرد درخت هم افتاد نیامدی
پاییز هم مثل بهارتمام شد .....نیامدی
دلخوش کردم به زمستان با برف می آیی
مسافر سرما شده با یک عالمه حرف می آیی
اولین برف بوسه زد دست زمین نیامدی
یک سال گذشت و زمین گیرشدم .....نیامدی
جواد الماسی
دل میدهی به جاده ، به دیدار می آیی
خواب از انتظار به چشم حرام شد نیامدی
بهار آمد و تمام شد .............نیامدی
گفتم با بهار نشد ، پاییزدر راه است
فصل عاشقان هست برگ ریزمی آیی
آخرین برگ زرد درخت هم افتاد نیامدی
پاییز هم مثل بهارتمام شد .....نیامدی
دلخوش کردم به زمستان با برف می آیی
مسافر سرما شده با یک عالمه حرف می آیی
اولین برف بوسه زد دست زمین نیامدی
یک سال گذشت و زمین گیرشدم .....نیامدی
جواد الماسی
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت 22:25 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|