اشک هم درمان ،برای قلب زار ما نکرد
اشک هم درمان ،برای قلب زار ما نکرد
جار زد تنهاییم را ، آبرو داری نکرد
قطره قطره ریخت ازگونه، چون برگ خزان
نا مروت پیش پاییز هم ، تو داری نکرد
مثل برگ زرد افتاده ، ز چشم یک درخت
در خودش بشکست، اما مردم آزاری نکرد
مثل یلدا هر شبم بی تو بلند است و دراز
این شب طولانی هم از ما پرستاری نکرد
آمد و طی شد بهار،پاییز هم در آخر هست
هیچ یک از فصل سال ،ازما طرف داری نکرد
کم کمک می آید عید و، میشود سالی تمام
وای افسوس سال هم ،برما وفا داری نکرد
جواد الماسی
جار زد تنهاییم را ، آبرو داری نکرد
قطره قطره ریخت ازگونه، چون برگ خزان
نا مروت پیش پاییز هم ، تو داری نکرد
مثل برگ زرد افتاده ، ز چشم یک درخت
در خودش بشکست، اما مردم آزاری نکرد
مثل یلدا هر شبم بی تو بلند است و دراز
این شب طولانی هم از ما پرستاری نکرد
آمد و طی شد بهار،پاییز هم در آخر هست
هیچ یک از فصل سال ،ازما طرف داری نکرد
کم کمک می آید عید و، میشود سالی تمام
وای افسوس سال هم ،برما وفا داری نکرد
جواد الماسی
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت 22:32 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی
|