تقدیم به روح پدران آسمانی

《دست پـر مهر پدر روی سرم بود که نیست》
یا بـه پـرواز مـرا بـال و پرم بود که نیست

بعـد از او مثـل گـل پـرپـر و پـژمـرده منــم
تکیه گاه من و او چون سپرم بود که نیست

گـریــه از داغ فـراقش نکنـم پس چــه کنم ؟
سبب دلخـوشی مـن پــدرم بـود که نیست

بعد از او من چـه کنـم بیکس و تنـها شده ام
چون پدر در همه جا همسفرم بود که نیست

دلم از غصه بــه تنگ آمده آن یــار کجـاست
مرهمی بـر من و سوز جگــرم بود که نیست

ایـن جهـان در نظـرم تیـــره و تــار است اگـر
به شب تیره ی من چون سحرم بود که نیست

حسـرت دیــدن او بــــر دل مــن مـانـده دگـر
کاش و ای کاش که در دور وبرم بود که نیست

بعد از او نیست کسی بر من ودل سنگ صبور
روزگاری بــه سـرم تــاج سـرم بـود که نیست

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار