ای دوست

《من از سکوتِ تلخِ شب بیزارم ای دوست》
افسرده و غمگین و خود آزارم ای دوست

شبها کـه این مردم همه در خـواب نازنند
بـا غصه هایم تــا سحر بیدارم ای دوست

از حــال و احــوال خــرابــم بـا کــه گویم
چون ابر تیره روز و شب میبارم ای دوست

راه فــــــرار از غصــــه را پیـــدا نکـــردم
صدها گره افتاده است در کارم ای دوست

ای وای از این عمر گران اینگونه طی شد
بـا حسرت و درد وغمِ بسیـارم ای دوست

حـالا کــه دل از عـالم و آدم گرفته است
روی کدامین شانه سر بگذارم ای دوست

بــر غصــه و غمهای خــود سنگ صبـــورم
بس کن تو هم دیگر مده آزارم ای دوست

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار