سفره ی دل

اگـه سفـره ی دل پیشت وا کنم
میفهمی دل خستـه ام پـر غمه
نمیشه بگـم دردم و تـو یه خط
واسه درد مـن صـــد کتابم کمه

چی میخای بدونی تو ازغصه هام
پـر از حـرفـم امــا نگــم بهتــره
بِهت گفتـه بودم عزیزم سکوت
همیشه واسم آخـریـن سنگره

بخـون حرفامـو خواهشا از نگام
دارم از رو احساس خود رد میشم
بـد ِهیچکسی رو نخـواستم ولی
بدی دیدم و بعد از این بد میشم

نداشتم واسه غصه هام مرهمی
دلِ خستـم و از همـه میـبـُـرم
به ظاهر میخندم ولی از درون
دارم ذره ذره تــَرَک میخورم

یه روزایی بودم یه کوه غرور
یه وقتایی بودم پرازشروشور
دیگه هیچ نشونی نمونده برام
یه غارت زدم من یه سنگ صبور

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار

نقاشی خداوند ...

شکر آن خدایی کـه تـو را، اینـگونـه دلبر آفرید
از هرچه گل در این جهان، دیدم تو را سر آفرید

در وصف تو عاجـز قلم ، حیـران تمام واژه ها
از بهتـرینهـای جهـان ، دیـدم کــه بهتر آفرید

خالق تو را نقاش شد، زیباتر از ماهت کشید
نـازم کمـان ابــروی تـو ، بُـرّنده خنجـر آفرید

عشق مقدس سوی تو، پر میزند دل هر زمان
عشق تو را چون آسمان ، من را کبوتر آفرید

هُــرم نفسهـای تـو و ، آغـوش پـر مهــر تـو را
بـرکـودک ِاحــساس ِ دل ، مـاننـد مــادر آفرید

ما قبل محشر !محشری، برپا شده روی زمین
چشمان زیبای تو را ، ازبس که محشر آفرید

لبخند تو زیباترین ، تصویر دنیای من است
لبخند و لبهایِ تو را ، یک جور دیگر آفرید

دل میبری با یک نگاه ،از این دل سنگ صبور
نـازم خدایی که تو را، اینسان هنرور آفرید

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار

خیالت تا سحر ....

از خویش دورم میکند هرشب خیالت تا سحر
زنده بـه گــورم میکند هـرشب خیالت تا سحر


دلخسته ام از بیکسی ،یـادت کـه سوسو میزند
مست از حضورم میکند هرشب خیالت تا سحر


مهتـابِ شبـهایِ منی بـر ایـن شبِ ظلمت بتاب
محتـاج نـورم میکند هــرشب خیالت تا سحر


گلــهای احساس مـرا خوش باغبانی کرده ای
با عشق جورم میـکند هـرشب خیالت تاسحر


درد نبـودت را نشد بـا گــریـه درمـانش کنم
با اشک کورم میکند هرشب خیالت تا سحر

از دل طلب کردم شبی شاید فراموشت کند
صیدی به تورم میکند هرشب خیالت تا سحر


هرگزنگفتم عشقِ تـو با قلبِ ویرانم چه کرد
سنگ صبـورم میکند هـرشب خیالت تا سحر

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار

گریه ...


«بند بندِ استخوانم گریـه میخواهد عزیز »
جسم نه، روح و روانم گریه میخواهد عزیز


گفتـه بودم دل صبـوری میکند اما نکرد
خسته ام تاب و توانم گریه میخواهد عزیز


زخـم های بیشماری دیـده ام اما تنِ
زخمی از زخم زبانم گریه میخواهد عزیز


پرده بردارم بگویم غصه ها با من چه کرد ؟
قامت از غـم کمانـم گریه میخواهد عزیز


تکیه گاه محکمی میخـواستم ، اما  نبود
گریـه های بی امانم گریه میخواهد عزیز


هرطرف رو میکنم درها به رویم بسته است
هم زمین ،هم آسمانم گریه میخواهد عزیز


مرهمی پیدا نشد بر زخم دل سنگ صبور
دردِ در سینـه نهانم گریه میخواهد عزیز

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار

جا مانده ....

از کـاروان اربعیـن جـا مـانـدم اربــاب
حـالِ بـد ِایـن نوکـر شرمنـده دریـاب


از کـودکــی ورد زبــانـم بــوده نـامت
کرده مراشش گوشه ات بیتاب بیتاب


دردم اگر ، درمـان هـر دردم تـو هستی
من چون شب تارم تویی تابنده مهتاب


ما را چه غم از وحشت و طوفان غمها
آنکـه تـو را دارد نـدارد تــرس سیــلاب


در روز محشر شافعی همچون تو دارم
مهـرت نجـاتم میـدهد از چنگ گرداب


سنـگ صبــورم ،نـوکـری نـالایــق امـا
از کــاروان اربعیــن جــا مانـدم ارباب

#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار