شب دلتنگی
شبی از روی دلتنگی به عکس تو نظر کردم
سوار بال شب از نو به دیروزم سفر کردم
نمیدانم که در خوابم وَ یا بیداریم گیجم
ولی از کوچه ی دیروز با یادت گذر کردم
چه بارانیست چشمانم وَ من با غصه میبارم
غم و اندوه و یاد تو همه یکجا خبر کردم
تو رفتی باز من ماندم میانِ کوچه ای تاریک
ولی من تازه فهمیدم که گریه بی ثمر کردم
مرا سنگ جفای تو کمانی کرده از قامت
چه ظلمی من به حق این شکسته از کمر کردم
درخت آرزو بودم تبر بی شاخ و برگم کرد
نمی دانم چه نامردی، در حق تبر کردم
مرا سنگ صبور غم میان شعر ها خواندند
و من هم سینه ای زخمی برای غم سِپر کردم
جواد الماسی