ای خدا رحم


آمان الله کی گلیب دینیمی شیطان آپارا
بیر عمور زحمتیمی بیر گجه آسان آپارا


بورویوب غملی دومان یولار اولوب تیره و تار
بو یاتان بختیمی هر لحظه بیر عنوان آپارا


بو نه سازدور کی چالیر قلبیمی شان شان الیور
نه بیلیم شاید اجلدور کی گلیب جان آپارا


یوخدی دنیاده وفا شیشه عمروم سیناجاخ
کاش و ای کاش اولن وقته مسلمان آپارا


هر گولین فصل خزان وقتی سولار لاله لری
خوش بهارین حالینا سمت گلستان آپارا


رسمیدور زندگینون آلچاخ اوجاسی چوخدور
خوش سعادت اودی کی بر عهد و پیمان آپارا


گجه نین عالمیدور سنگ صبورم یازیرام
عاقبت قسمت اولوب شعریمی دیوان آپارا

######ترجمه فارسی شعر ########

نکند آمده دین من که شیطان ببرد
یک شبی زحمت چند ساله ام آسان ببرد

جاده تاریک و سیاه است گرفته همه جا مه
سرنوشت تا به کجا مرا چه عنوان ببرد

این چه سازیست که هردم بنوازند به گوش
شاید این هست اجل آمده است جان ببرد

شیشه ی عمر مرا می شکند چرخ زمان
وقت مرگم که رسید کاش مسلمان ببرد

هر گلی فصل خزان میشودش پرپر حیف
چه خوش است تا که گلی سوی گلستان ببرد

خصلت زندگی است پر شده از شادی و غم
خوش سعادت به وفا هر آنکه پیمان ببرد

نیمه ی شب شده و سنگ صبورم پی غم
قسمتم تا که شود شعرم و دیوان ببرد
جواد الماسی

حتی به خواب من نیا


دیشب به خوابم آمدی! تا اینکه ویرانم کنی ؟
این نیمه جان خسته را !بر غصه مهمانم کنی؟


غمگین تر از من بودی و بر چهره ات آثار غم
باز آمدی با اشکها ! هم عهد و پیمانم کنی ؟


این خاطراتت میدهد هر لحظه آزارم مرا
این زخم هست آنقدر عمیق حاشا که درمانم کنی


پژمرده عشق من« و »تو مثل گلی در باغچه
بر خواب من دیگر«نیا» در خواب گریانم کنی


من هستم و غم باشد و این نیمه شبهای خموش
باز آمدی تا سر زده چون ابر و بارانم کنی


این ظاهر آرام من در خواب هم آشفته هست
محض خدا دیگر برو تا ثبت دورانم کنی


عشقی نمانده بین ما حتی به خواب ای نازنین
پس بعد از این چون مردگان باید که عنوانم کنی


سنگ صبورم غم مخور چشمان خود دیگر مبند
سیراب چون وقت اذان از لطف یزدانم کنی

جوادالماسی (سنگ صبور)

دیر آمدی


آنقدر دیر آمدی ! تا چشم من هم تار شد
کس نمی داند دلم ! از هجر تو بیمار شد

 

فاصله هجران و درد بر روی هم انباشته
مثل اجر چیده و ما بین مان دیوار شد

 

مثل سربازی که در جنگی بدون اسلحه هست
بینوا دل بی گناه مغلوب این پیکار شد

 

سرنوشت شاید که برده بخت من را هم بخواب
کی خداوندا بگویند بخت من بیدار شد



شعرهایم بوی دلتنگی و غربت میدهند
گاهگاهی خواندن شعرم به من آزار شد

 

رفتی و با رفتنت هدیه به من غم داده ای
اشگ و آه و ناله در این نیمه جان انبار شد

 

آنقدر دیر آمدی سنگ صبورم خسته هست
کس نمی داند دلم از هجر تو بیمار شد
جواد الماسی

رفتنی هرگز نمی ماند


عاقبت آن بی وفا دلبر مرا گریاند و رفت
مثل پروانه پرو بالم به شمع! سوزاند و رفت


گفته بودند عشق در امروز ما معنی است
بی محبت تک تک این نکته را٬ فهماند و رفت


گر چه من زخمی دلم از چرخ دوران بوده است
سنگ دل تیر جفا را سوی من٬ چرخواند و رفت


قطره ی باران به من شاهد که کوه غصه ام
درد را تا مغز سوز استخوان ٬فهماند و رفت


اعتمادم دست باد سرنوشت غارت شده
بی وفاچشم مرا از عشق هم ٬ترساند و رفت


خانه ای را با چه شوقی ساختم بر دلبرم
در نهایت پایه ی کاشانه را ٬لرزاند و رفت


آینه گاهی خجالت می کشد از روی من
بخت بد این آینه با دست خود ٬بشکاند و رفت


حرمت نان و نمک خوش داشت! آه ای روزگار
خنجری از رو به رو بر سینه ام٬ کوباند و رفت


غم مخور سنگ صبورم رسم دنیا هست این
رفتنی هرگز نمی ماند چرا سوزاند و رفت
جواد الماسی

نقاش عشق


روزی شوم نقاش عشق! پروانه گی را می کشم
بر هر دلی یک عشق پاک !دردانه گی را می کشم


مستی نه از می٬ نه شراب ! شب گرد عاشق را ولی
مست از صداقت از وفا ! دیوانه گی را می کشم


بر عهد و پیمانت بمان ! گر بسته ای پیمان عشق
بر عهد و پیمان بشکنان! بیگانه گی را می کشم


مجنون ز لیلا دم زند ! لیلا ز مجنون خوب من
بر عاشقان با وفا ! افسانه گی را می کشم


عشقی که در آن میدهد ! بوی خیانت در زمان
بر عشق نا فرجام من ! ویرانه گی را میکشم


سنگ صبور دردها ! نقاش شد در این غزل
بر قلب خسته از جفا ! غمخانه گی را می کشم
#جوادالماسی (سنگ صبور )

خواب غفلت


ز بس دیدم جفا از چرخ دنیا
از این ظلمت سرا ! بیزار گشتم


به هر کس کرده ام خوبی ٬ محبت
جوابش با بدیست ! آزار گشتم


پر از احساسم و عشق و صداقت
ولی افسوس با غم یار گشتم


در این بازار صد رنگی به دنیا
چو جنس کهنه ی بازار گشتم


جفا از آشنا دیدم نه از غیر
که من هم صحبت اغیار گشتم


گلی بودم خزانی پرپرم کرد
که اینسان من شبیه خار گشتم


شدم سنگ صبورم بر غم و آه
به اشگ دیدگان غمخوار گشتم


چه گویم خواب غفلت بود عمرم
هدر شد عمرم و بیدار گشتم
جواد الماسی

تو بگو عشق


تو بگو دل ! که به آهنگ دلت ساز کنم
تو بگو عشق ! که من عاشقی آغاز کنم


تو بگو راز ! که من بشکنم این قفل سکوت
سرصحبت ! به تو ای محرم دل باز کنم


تو بگو ماه ! که من« ماه »بگیرم از شب
پیش تو ! دلبر من به آسمان ناز کنم


تو بگو غم ! که من از درد سر ریز پرم
از کدامین غم دل ! آگه این راز کنم


تو بگو شوق ! که من پر بکشم به سوی تو
هر کجا هست دلت ! سوی تو پرواز کنم


تو بگو بخت ! که من ز بخت خود دلگیرم
با تو شاید ! گره از فال سیه باز کنم


تو بگو صبر ! که من سنگ صبور غصه ام
با تو حتما گل من ! زندگی آغاز کنم
جواد الماسی

گل مینا


غم بود و من و عشق خیالی تو امشب٬ به سرم
از آتش هجر تو پرم سوخت که بی بال و٬پرم


تو ناز به آسمان میکنی ای فخر زمینی
هر روز من از عشق تو از روز دگر٬ خونجگرم


تو چون گل مینا ! پر از عطر بهاری
با یاد تو و شوق تو هر لحظه منم٬ همسفرم


باران محبت تو بی حد و حساب است
من شاعر چشمان تو گشتم که چنین٬ در به درم


خوش گفت! بلبل شیرین سخن استاد شهریار
ای! این پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم


تا عشق تو آمد به میان بریدم از غیر
من با تو از این درد جهان٬ بی خبرم


ای جان به فدای تو ناز تو اخمت
پس محض خدابیشتر از این مگذار٬ سر به سرم


این سنگ صبورم که دلش را به دلت بست
از هجر غمت بود که خم شد ٬ کمرم
جواد الماسی

شطرنج چشمانت


در بازی شطرنج دو چشمان تو من.... مات
یک لحظه جدا از تو شوم ناله ام.... هیهات


نام تو شده ورد زبانم همه ی........ وقت
گویی شده ای بر من و دل قبله ی ...حاجات


من مست تو و چشم تو و روی چو ....ماهت
وصف تو شود مشگل از این حسن ...کمالات


من بسته دلم بر سر زلف تو......... نگارم
یک لحظه شوم بی خبر از توست ...مجازات


گر جان طلبی چون و چرا نیست به... کارم
من عاشقم و عشق ز جانم کنم .......اثبات


در روز و شبم نیست کسی غیر تو... ای یار
در پرده ی بیداریم هستی و .....خیالات


گر سنگ صبورم به جز از عشق تو کس نیست
این حال دلم پیش دلت بهترین ...حالات


عشقم نفسم عمر منی حاجت کس... نیست
شاید که شود عشقمان ثبت...... مقالات

جواد الماسی

به شوق تو


شعر و غزل به شوق تو ٬پر از ترانه میشود
چه خوش ردیف و قافیه٬ پر از بهانه میشود


تو دلبری کن و ببین ٬ به شهر عاطفه دلم
به شوق وصل روی تو ٬به شب روانه میشود


شمیم عطر و بوی تو ٬ دخیل بوسه ای ز لب
به پیش تو تمام من ٬ چه شاعرانه میشود


مرحم زخم سینه ام ٬ دست نوازش تو مست
به خلوت شبانه ام ! یار یگانه میشود


تو عشق من ! من عشق تو ٬چه حس صادقانه ای
کنار تو فضای دل ٬ چه عاشقانه میشود


بخوان گلم ز چشم من ٬ به التماس بودنت
که ماندگار عشق ما ٬ در این زمانه میشود


منم همان سنگ صبور٬ به عشق تو غزل نوشت
ثانیه هم کنار تو ٬ پر از ترانه میشود
جوادالماسی

سلام ای سرنوشت


سلام ای شب...... سلام ای ماه و مهتاب
سلام ای ........سرنوشت رفته در خواب


سلام ای........ لحظه های درد و محنت
سلام ای ...........کوچه های بی محبت


سلام ای ............خاطرات تلخ شیرین
سلام ای ..........مونس غمهای دیرین


سلام ای ...........اشک چشمان شبانه
سلام ای........... گریه های بی بهانه


سلام ای .........لحظه ی دلتنگی ناب
سلام ای........... آرزوی رفته بر آب


سلام ای .............شبنم بر روی گلها
سلام ای.......... مونس یک قلب تنها


سلام ای....... مهر و ای سجاده ی من
سلام ای ..........مرحم و همراه هردم


سلام ای .............ساعت صفر شبانه
سلام ای .............شعرهای عاشقانه


سلام ای....... صبر و ای سنگ صبورم
سلام ای........... فاصله ٬ ای راه دورم
جواد الماسی

جز غم سخنرانی که نیست


خیس دلتنگی شدم در زیر بارانی که نیست
هم قدم با تو گذر از آن خیابانی که نیست


چیده ام گل دسته دسته تا کنم تقدیم تو
یاسمن٬ سوسن ٬و لاله ٬ از گلستانی که نیست


بارها با خاطراتت قهوه نوشیدم چه تلخ
درخیالاتم همیشه کنج ایوانی که نیست


ریشه ی خشک درختی بی ثمر اینجا شدم
مانده ام اما هنوز بر عهد و پیمانی که نیست


خاطراتت میدهد این خاطراتم را عذاب
این جهانم چون قفس بدتر ز زندانی که نیست


زخم کهنه می دهد گاهی نوازش بر دلم
نه طبیبی نه شفا ٬ بهرش که درمانی که نیست


شعر هایم زخمی و من شاعری دلسوخته
میزنم بر زخم نمک از آن نمکدانی که نیست


میشوم سنگ صبور و مینویسم درد دل
بخت بد در پیش من جز غم سخنرانی که نیست
جواد الماسی

یادت هست


گفته بودی میشوی درمان دردم!!!!! یادت هست
میشوی مرحم بر این شبهای سردم!!!! یادت هست؟


گفته بودی عشق من روزی اگر !!!! ترکم کنی
مثل صید افتاده در چنگال مرگم !!! یادت هست؟


گفته بودی عاشقم هستی و من هم !!! عاشقت
بی توگفتی مثل بارانم گرفتار تگرگم!!! یادت هست ؟


گفته بودی در کنارم چون بهاران !!! سبز سبز
بی تو گفتی در خزان افتاده برگم !!! یادت هست؟


گفته بودی بر سر پیمان !!! بمانی تا ابد
با دل رنجور تو صاف و یه رنگم !!! یادت هست ؟


گفته بودی میشوی سنگ صبورم !!! نازنین
از برای خاطرت باید بجنگم !!! یادت هست ؟


گفته بودی گفته هایم را مبر هرگز !!!!! ز یاد
بهر عشق و عاطفه گفتی زرنگم !!! یادت هست؟


گفته بودی خوش دروغی تو براین!!! قلب صبور
گفته بودم« میروی »بس که یه رنگم !!! یادت هست ؟
#جوادالماسی (سنگ صبور)

امان الله


آمان الله کی گلیب دینیمی شیطان آپارا
بیر عمور زحمتیمی بیر گجه آسان آپارا


بورویوب غملی دومان یولار اولوب تیره و تار
بو یاتان بختیمی هر لحظه بیر عنوان آپارا


بو نه سازدور کی چالیر قلبیمی شان شان الیور
نه بیلیم شاید اجلدور کی گلیب جان آپارا


یوخدی دنیاده وفا شیشه عمروم سیناجاخ
کاش و ای کاش اولن وقته مسلمان آپارا


هر گولین فصل خزان وقتی سولار لاله لری
خوش بهارین حالینا سمت گلستان آپارا


رسمیدور زندگینون آلچاخ اوجاسی چوخدور
خوش سعادت اودی کی بر عهد و پیمان آپارا


گجه نین عالمیدور سنگ صبورم یازیرام
عاقبت قسمت اولوب شعریمی دیوان آپارا
جواد الماسی

صلوات


خواهی که فضا پر شود از عطر گل یاس
پس ذکر لبت باشد و با شور و احساس

بر جلوه حق نمای احمد....... صلوات
بر خاتم انبیا محمد(ص) ........صلوات

خواهی که علی (ع)داد رسد به وقت غمها
در منزل آخر نشوی.......‌‌. بدون مولا

بر شیر خدا امام امت ............‌صلوات
بر شاه نجف خدای غیرت .......صلوات

فرمود خداوند ٬ سبب خلقت عالم زهراست
در عرض و سما بی مثل است او تنهاست

بر دخت نبی ام ابیها ..........صلوات
بر بهر پدر مادر زیبا ............صلوات

از این شجره شمس و قمر هست نمایان
با امر خدا «حجت » حق ز دیده پنهان

بر تک تک نسل احمد.....‌‌‌‌.... صلوات
بر مهدی قائم ال محمد........ صلوات
جواد الماسی
۱۳۹۵ /۲/۱۵

عید مبعث


مژده ای یاران که عیدی دیگر است
وحی آمد که محمد (ص) اخرین پیغمبراست


تیرگیها میشود ویران که او باشد امین
بر سعادت چون چراغی و بر امت رهبر است


عید مبعث باشد ‌ و والاتر از این جشن نیست
چون محمد بر زمین « نه » بر سما هم سرور است


نام او احمد٬ محمد٬ مصطفی ..باشد همی
بر همه اهل دلان او تا قیامت دلبر است


در پی واژه نگرد٬ سنگ صبور در وصف او
چون که او از بهترین واژه ها هم بهتر است

جشن بزرگ مسلمین عید مبعث مبارک باد
جواد الماسی(سنگ صبور)

ای زندگی


ای زندگی بردار دست از ....امتحانم
بس که عذابم داده ای من نیمه.. جانم


دیگر نماند از من اثر بال و پرم سوخت
خاکستری در دست بادم........ ناتوانم


چون باغبانی که گلش پژمرده بر دست
شکل بهارانم ولی از دل......... خزانم


بغضی گلویم را گرفته مثل هر شب
همدرد ابر تیره ای در....... آسمانم


قامت خمیده رنگ غم بر چهره ام هست
من پیر دردم کس نمیداند...... جوانم


خنده به لب دارم ولی در خلوت خود
این گریه های لعنتی بگرفته....... جانم


چون شمع میسوزم ولی پروانه ای نیست
آواره ی شهر غریبانم............. گمانم


خسته از این اشعار غمگین دفترم هست
سنگ صبورم غصه ها داده......... امانم
#جوادالماسی (سنگ صبور )

این منم غربت نشین


این منم ای نازنین ٬غربت نشین درد ها
هم گریزان ازخود و از جمع و حتی فرد ها


چهره ی نامرد و مرد ظاهر یکی باشد دریغ
بس نقاب « مرد » دیدم بر رخ نامرد ها


عشق پاک است و مقدس که به افلاکت برد
بی اثر باشد محبت در دل این خونسرد ها


گر درخت آفت زند از ریشه نابودش کند
گاه دردی میشوند از بهر تو همدرد ها


هر عمل دارد مکافاتی بدان در روزگار
ما همه مسئول خود باشیم بر عملکرد ها


طعنه ها هرگز مزن زخم زبان انصاف نیست
گاه آزارش ز خنجر٬بدتر در این چراغ زردها


شعر نیست درد دل است سنگ صبورم میکند
نیست چون هم صحبتی و مرحمی بر درد ها
جوادالماسی

کانال اشعار جواد الماسی(سنگ صبور)
https://telegram.me/javadalmasi59

شش ماهه ی کرب و بلا


شبی در خواب دیدم کربلا است
همان دشت پر از غم نینوا است


بدیدم مادری دنبال آب است
گمانم مادر اصغر رباب است


بگفت شش ماهه ام از غم کباب است
فقط درمان آن چند قطره آب است


نگه بر آسمان میکرد و میگفت
اگر باران ببارد هم ثواب است


به گهواره تکان میداد و میگفت
بخواب اصغر که بخت ما بخواب است


لب خشگت مرا سوزانده مادر
فرات از بهر ما مثل سراب است


مکن گریه بخواب آرام علی جان
که این شرمندگی بر من عذاب است


بخواب آرام گل شش ماهه ی من
سه شعبه تیر دشمن در شتاب است


مزن ناخن بر این سینه علی جان
ندارم شیر و آب اشگم گلاب است


بسوزد حرمله قلبت چو قلبم
بدانم این دعایم مستجاب است

تقدیم به شش ماهه ی سالار شهیدان
و تمام دلسوختگان آن حضرت
جواد الماسی

قرارمان بر این نبود


قرارمان بر این نبود !که بی تو در به در شوم
سفر کنی ز شهر عشق!من از تو بی خبر شوم


قرارمان بر این نبود ! رفیق نیمه راه شوی
به داغ تو بسوزم و ! همیشه خون جگر شوم


قرارمان بر این نبود ! غریب کوچه ها شوی
ز بعد تو به یاد تو ! به کوچه همسفر شوم


قرارمان بر این نبود ! سوال های بی جواب
اسیر تهمت و دروغ ! که مانده پشت سر شوم


قرارمان بر این نبود ! که بیخیال من شوی
من از جفای ظلم تو ! شکسته از کمر شوم


قرارمان براین نبود ! تو سنگ شوی و شیشه من
به خاطرات مانده جا ! شبیه رهگذر شوم


قرارمان بر این نبود ! بهارمان خزان شود
چو برگ خشک یک درخت! بیفتم و هدر شوم


قرارمان بر این نبود ! تو بی وفا به من شوی
منم ز عشق خسته و ! به درد ٬ دردسر شوم


قرارمان بر این نبود ! کنی خرابه کلبه ام
صبور غصه ها من و ! که بی تو در به در شوم

کانال اشعار جواد الماسی(سنگ صبور)
https://telegram.me/javadalmasi59

بسوز ای دل


بسوز ای دل ز بس غم دارم امشب
فغان و غصه ٬ همدم دارم امشب


بسوز ای دل در این تاریکی شب
هزاران درد ! با هم دارم امشب


بسوز ای دل! که با سوزت بسوزد
فقط سوز تو ! مرحم دارم امشب


بسوز ای دل ! که دیگر همزبان نیست
که عشقی جاودان ! کم دارم امشب


بسوز ای دل ! با سوزت بسوزان
به تن تنپوش ! ماتم دارم امشب


بسوز ای دل ! از این دنیای نامرد
گله از دست ! آدم دارم امشب


بسوز ای دل ! بگو سنگ صبورم
چو نی آهنگ! ماتم دارم امشب
جواد الماسی

اما نشد


آمدم با عشق مهمانت کنم..... اما نشد
خواستم با شعر عنوانت کنم ....اما نشد


عهد کردم حاجت دل را بگیرم از لبت
خواستم من بوسه بارانت کنم... اما نشد


من دخیلی بسته ام بر تار زلفان بلند
خواستم تا جان به قربانت کنم... اما نشد


تو گلی خوشبو ولی من پیش تو کمترز هیچ
خواستم لایق به گلدانت کنم...... اما نشد


تو تنت زخمی و من زخمی تر از این دردها
خواستم با عشق درمانت کنم...... اما نشد


کار مه رویان همین باشد که پیمان بشکنند
خواستم بر عهد و پیمانت کنم.... اما نشد


من شدم مجنون و آواره به شهر بیکسی
خواستم لیلای دورانت کنم ......اما نشد


من شدم سنگ صبور و هم نشین با غصه ها
خواستم در شعر پنهانت کنم .......اما نشد
جواد الماسی

معلم


به چهره مهر و قلبی مهربان دارد معلم
برای علم لطفی بیکران دارد معلم


شبیه گل شود شاگرد دبستان هم شبیه باغ
بر این گلشن به حکم باغبان دارد معلم


مثال شمع میسوزد الفبا را بیاموزیم
سواد و علم و دانش ارمغان دارد معلم


مقامش چون رسالت باشد و درس
توان گفت پس نشان از آسمان دارد معلم


چراغ راه علم و با سوادیست
مقامی چون مقام قهرمان دارد معلم


به لطفش میشود آینده تضمین
به خاطر جایگاه جاودان دارد معلم


بدان سنگ صبور عاجز ز وصفش
مقام و منزلت تا کهکشان دارد معلم


جواد الماسی
تقدیم به تمامی معلمان عالی مقام
۱۳۹۵/۲/۱۱

خداحافظ ای .....


خدا حافظ ای ٬ خنده ی عاشقانه به لب
خدا حافظ ای دردهای نهان تاب و تب

خدا حافظ ای ٬ شهر غم شهر عشق
خدا حافظ ای ٬ بیقراری به شب


خدا حافظ ای ٬ شور و ای مستی ام
خدا حافظ ای ٬ ارزوهای مانده عقب


خدا حافظ ای ٬ اشک از دیده ام
خدا حافظ ای ٬گریه ی نیمه شب


خدا حافظ ای ٬ درد بی مرحمم
خدا حافظ ای در به در «در» مطب


خدا حافظ ای ٬ حسرت سینه ام
خدا حافظ ای عشق عالی نصب


خدا حافظ ای ٬ کوچه ی بیکسی
خدا حافظ ای ٬چون صبوری به شب
جواد الماسی

لطف یزدان


امشب به یادت تا سحر از دیده گریان میشوم
من میزبان چون هرشبم بر قطره باران میشوم


مرحم ندارد زخم من بس که نمک پاشیده اند
دل خسته از نا مردمی محتاج درمان میشوم


گاهی دلم !دلتنگ خود هم میشود باور کنید
هرلحظه آرامم ولی گاهی چو طوفان میشوم


من هم بهاری بوده ام اما خزانم کرده اند
از دست آفت چون گل خشکی به گلدان میشوم


از میزبانی بر غم و درد و فغان هم خسته ام
دعوت برای دلخوشی باشد مهمان میشوم


گم گشته ام در کوچه های بی کسی من بیگناه
در تلخ و شیرین خاطرات گهگاه عریان میشوم


عمری ز من گر شد هدر موی سیاهم شد سفید
مهلت نمانده عاقبت من خط پایان میشوم


دیگر بس است سنگ صبور شب میرسد اخر به صبح
دلخسته ام چشم امید بر لطف یزدان میشوم
جواد الماسی

بیالیلی


بیا لیلی !که مجنون از فراقت دیده گریان است
بدون تو به دست غم به شب سر در گریبان است


بیا لیلی! کمی انصاف ز مجنون بی خبر باشی
کنار تو نیستان هم به مجنونت گلستان است


بیا لیلی !از این کوچه گذر کن از وفا یکبار
ز بعد آن ببین مجنون به رد پا نگهبان است


بیا لیلی ! که رسم عشق نباشد این همه دوری
بدون توگلستان هم به مجنونت بیابان است


بیا لیلی ! به شوق تو نفسها میکشد مجنون
بدون تو خوشی٬ خنده ٬ ز لبهایش گریزان است


بیا لیلی ! که از داغت بسوزد سینه ی مجنون
به دست گریه ها دلخون شبیه ابر و باران است


بیا لیلی ! که مجنونت شده سنگ صبور غم
مگو هرگز مثال من برای تو فراوان است
جواد الماسی

غم مخور سنگ صبور


سنگ صبورم غم مخور همت برایت میخرم
وقت بغض و گریه ها خلوت برایت میخرم


گفته بودم مردم این روزگار ما بدند
غم مخور ای نازنین حسرت برایت میخرم


عشق را دیگر بهایی نیست گر در شهر عشق
تو ولی عاشق بمان شوکت برایت میخرم


گر چه سخت است تا فراموشت شود این خاطرات
خوب میدانم ! ولی غفلت برایت میخرم


نیست چشمی منتظر دیگر به راهت ای دریغ
غم مخور بر روی چشم ٬ غربت برایت میخرم


در میان مردم بی عاطفه پر از دروغ
بهر یک رنگ بودنت غیرت برایت میخرم


گر چه عمرت شد هدر از عشق نافرجام حیف
روی کن بر عشق پاک مهلت برایت میخرم


عاشقی دردیست بی درمان کند ویرانه ام
غم مخور سنگ صبور تربت برایت میخرم
جواد الماسی

گرفتار دل


ازاده دلم! به دست غم گشته ٬ گرفتار
بیچاره دلم !به دست غم همیشه ٬بیمار


گویی خوشی ز شهر دل رفته به یغما
بر اشک به جای خنده ها گشته٬ طرفدار


غم هست و من و ظلمت و تاریکی شبها
بر فال بد قهوه ی خود هستم٬ عزادار


فرقی میان شب و روزم نمی بینم حیف
در ر‌وز ‌و شبم « جنگ »میان من و٬ افکار


زخمیست دلم ز دست همه یاران
یا زخم زبان ها که دهد بیشتر٬ آزار


دارم گله از بخت که غم هدیه به من داد
در این همه جمع نیست کسی محرم٬ اسرار


پنهان کنم از چشم همه درد درون را
افسوس که پیداست غمم به دست٬ رخسار


ای سنگ صبورم گله از غیر مکن هیچ
ازاده دلم ! خون شده از دست تو٬ دلدار
جواد الماسی

نامه بر بال شب


ببین بهار من چطور بدون تو خزان شدم
جوانم و ز غصه ها چه پیر و قد کمان شدم


نه مونسی نه همدمی که بشنود صدای دل
ز بعد تو نگار من چو مرغ بی زبان شدم


دلم گرفته از همه چه از غریب چه آشنا
همان توانگری ز غم ببین چه نا توان شدم


ز بس که دیده ام جفا ز روزگار لعنتی
اجل نیامده ولی به سوی او دوان شدم


نشان نمانده از منو به چهره غم نشسته است
ببین به چشم آینه چقدر بی نشان شدم


پناهگاه خستگی برای من شد اشک و آه
پرنده ای که آشیان خرابه هست همان شدم


کسی نمی خرد مرا به شهر عشق و عاطفه
چرا که قیمتم کم هست و یا که چون گران شدم


تمام درد و غصه را به بال شب نوشته ام
رسم به صبح عاقبت سپیده دم عیان شدم


دلت گرفت دل مرا کمی دعا کن و برو
که من صبورم و هنوز برای خود نهان شدم
جواد الماسی

راه بهار


خون دل سهم تو شد! با خود مدارا کن دلم
گریه کن بااشک چشم! دردت مداوا کن دلم


خوب میدانم تو هم از دست غصه خسته ای
صبر کن ! باز هم صبوری را تقاضا کن دلم


درد پنهان یادگاری داری از جور زمان
بگذر از دیروز و خواهش٬ فکرفردا کن دلم


زندگی وابسته است بر غصه و بر خنده ها
پس بیا پرونده ی شادی تو امضا کن دلم


وعده ی امروز و فردا را به خود دیگر مده
فکر بر دلتنگیت ! اکنون و حالا کن دلم


خوب میدانم دلم ! آزرده ای از رنجها
پس بمان سنگ صبور و صبر ٬شیدا کن دلم


گر خزانی گشته است باغ قشنگ آرزو
با امیدی بر بهاران ! راه پیدا کن دلم
#جواد الماسی (سنگ صبور )